جدول جو
جدول جو

معنی نمک افشاندن - جستجوی لغت در جدول جو

نمک افشاندن
(غَ ضَ دَ)
نمک پاشیدن. نمک ریختن بر غذائی، کنایه از اشک ریختن. سرشک افشاندن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشک افشاندن
تصویر اشک افشاندن
گریه کردن، اشک ریختن
فرهنگ فارسی عمید
(مَءْ)
اشک ریختن. اشک فشاندن. اشک باریدن. رجوع به مصادر فوق شود
لغت نامه دهخدا
(شِ گَ دی دَ)
مشک بیختن. مشک افشانی کردن. پراکندن مشک. خوشبوی ساختن. عطرافشان کردن:
چنان کز خواندنش فرخ شود رای
ز مشک افشاندنش خلخ شود جای.
نظامی.
نفسش بر هوا چو مشک افشاند
رطب تر ز نخل خشک افشاند.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 8)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
کنایه از گریه کردن بسوز و خون گریستن و اشک گلگون ریختن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). کنایه از گریه کردن و اشک سرخ ریختن و خون گریستن. (آنندراج). خون گریستن. (از شمس اللغات). ناروان افشاندن. ناروان باریدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غَ ضَ کَ دَ)
نمک ریختن. نمک پاشیدن. نمک زدن:
اگر سرمایۀ خونابه کم شد
دلا زآن لب نمک بر ریش افکن.
کلیم (از آنندراج).
و رجوع به نمک برافکندن شود
لغت نامه دهخدا
نمک پاش. که نمک بر چیزی افشاند، گریان. اشک ریزان:
چون بر این خوان نمک بی نمکی است
دیده از غم نمک افشان چه کنم.
خاقانی.
نمک افشان شدم از دیده کنون
شکرافشان شوم ان شأاﷲ.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشک افشاندن
تصویر اشک افشاندن
اشک ریختن
فرهنگ لغت هوشیار