کنایه از گریه کردن بسوز و خون گریستن و اشک گلگون ریختن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). کنایه از گریه کردن و اشک سرخ ریختن و خون گریستن. (آنندراج). خون گریستن. (از شمس اللغات). ناروان افشاندن. ناروان باریدن. (آنندراج)
کنایه از گریه کردن بسوز و خون گریستن و اشک گلگون ریختن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). کنایه از گریه کردن و اشک سرخ ریختن و خون گریستن. (آنندراج). خون گریستن. (از شمس اللغات). ناروان افشاندن. ناروان باریدن. (آنندراج)
نمک پاش. که نمک بر چیزی افشاند، گریان. اشک ریزان: چون بر این خوان نمک بی نمکی است دیده از غم نمک افشان چه کنم. خاقانی. نمک افشان شدم از دیده کنون شکرافشان شوم ان شأاﷲ. خاقانی
نمک پاش. که نمک بر چیزی افشاند، گریان. اشک ریزان: چون بر این خوان نمک بی نمکی است دیده از غم نمک افشان چه کنم. خاقانی. نمک افشان شدم از دیده کنون شکرافشان شوم ان شأاﷲ. خاقانی